کد مطلب:153991 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

جون اجازه میدان می طلبد
موقعی كه بیشتر یاران حضرت به شهادت رسیدند، جون به حضور امام آمد و اجازه میدان خواست، امام فرمود: جون تو مجازی به هر كجا كه خواهی بروی زیرا پیروی تو از ما و بودن در خانه ما به منظور كمك و آسایش بوده است لذا در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز.

جون خود را به قدم های حضرت انداخت و عرض كرد: یابن رسول الله انا فی الرخاء الحس قصاعكم و فی الشدة اخذ لكم «پسر پیامبر در خوشی ها كاسه لیس خانه شما بودم حالا در گرفتاری دست از شما بردارم؟»

«و الله ان ریحی لمنتن و ان حسبی للئیم و ان لونی لاسود فتفس علی بالجنة لیطیب ریحی و یشرف حسبی و یببض لونی لا و الله لا افارقكم حتی یختلط هذا الدم الاسود مع دمائكم.

«پسر پیغمبر! بخدا می دانم كه بویم بد و حسب و نسبم پست و چهره ام سیاه است ولی شما بهشت را از من دریغ مدارید تا خوشبو و شرافتمند و روسفید گردم نه به خدا دست از شما خاندان برنمی دارم تا خون سیاهم با خون شما آمیخته گردد».